۶- باب: نُزُولِ السَّكِينَةِ وَالمَلاَئِكَةِ عِنْدَ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ
باب [۶]: نزول ملائکه و آرامش خاطر در وقت قراءت قرآن
۱۸۱۵- عَنْ أُسَيْدِ بْنِ حُضَيْرٍ س، قَالَ: بَيْنَمَا هُوَ يَقْرَأُ مِنَ اللَّيْلِ سُورَةَ البَقَرَةِ، وَفَرَسُهُ مَرْبُوطَةٌ عِنْدَهُ، إِذْ جَالَتِ الفَرَسُ فَسَكَتَ فَسَكَتَتْ، فَقَرَأَ فَجَالَتِ الفَرَسُ، فَسَكَتَ وَسَكَتَتِ الفَرَسُ، ثُمَّ قَرَأَ فَجَالَتِ الفَرَسُ فَانْصَرَفَ، وَكَانَ ابْنُهُ يَحْيَى قَرِيبًا مِنْهَا، فَأَشْفَقَ أَنْ تُصِيبَهُ فَلَمَّا اجْتَرَّهُ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ، حَتَّى مَا يَرَاهَا، فَلَمَّا أَصْبَحَ حَدَّثَ النَّبِيَّ ج فَقَالَ: اقْرَأْ يَا ابْنَ حُضَيْرٍ، اقْرَأْ يَا ابْنَ حُضَيْرٍ، قَالَ: فَأَشْفَقْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ تَطَأَ يَحْيَى، وَكَانَ مِنْهَا قَرِيبًا، فَرَفَعْتُ رَأْسِي فَانْصَرَفْتُ إِلَيْهِ، فَرَفَعْتُ رَأْسِي إِلَى السَّمَاءِ، فَإِذَا مِثْلُ الظُّلَّةِ فِيهَا أَمْثَالُ المَصَابِيحِ، فَخَرَجَتْ حَتَّى لاَ أَرَاهَا، قَالَ: «وَتَدْرِي مَا ذَاكَ؟»، قَالَ: لاَ، قَالَ: «تِلْكَ المَلاَئِكَةُ دَنَتْ لِصَوْتِكَ، وَلَوْ قَرَأْتَ لَأَصْبَحَتْ يَنْظُرُ النَّاسُ إِلَيْهَا، لاَ تَتَوَارَى مِنْهُمْ» [رواه البخاری: ۵٠۱۸].
۱۸۱۵- روایت است که أسید بن حضَیرس در یکی از شبها هنگامی که سورۀ بقره را تلاوت میکرد واسپش در نزدش بسته بود، دید که اسپش به هیجان آمده و شروع به سرکشی کرد، چون ساکت شد، اسپش هم آرام گرفت، دوباره شروع به تلاوت نمود، باز اسپش به هیجان آمد و شروع به سرکشی کرد، باز ساکت شد، اسپ هم آرام گرفت، باز به تلاوت شروع کرد، اسپ دوباره به هیجان آمد، و همان بود که از تلاوت قرآن منصرف گشت.
و پسرش (یحی) در نزدیک اسپ بود، ترسید که مبادا اسپ او را لگدمال نماید، از این جهت رفت و پسرش را برداشت، و برای آنکه چشمش به اسپ نیفتد رویش را به طرف آسمان بلند نمود.
چون صبح شد ماجرا را برای پیامبر خدا ج حکایت کرد، پیامبر خدا ج فرمودند: «ای ابن حُضَیر! بخوان، ای ابن حُضَیر بخوان».
ابن حُضَیر گفت: یا رسول الله! ترسیدم که مبادا اسپ فرزندم (یحی) را که نزدیک اسپ بود، لگدمال کند، و هنگامی که نزد فرزندم رفتم سرم را به طرف آسمان بلند کردم، در این وقت دیدم که مانند ابری که در آن چراغهایی باشد، در آسمان دیده میشود، و از آنجا برآمدم تا آنها را نبینم.
فرمودند: «میدانی که آنها چه بود»؟
گفتم: نه.
فرمودند: «آنها ملائکه بودند که جهت شنیدن آواز تو نزدیک شده بودند، و اگر به تلاوت خود ادامه میدادی، مردم میآمدند و آنها را مشاهده میکردند، و آنها پنهان نمیشدند»
.
[۳۸۶] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
۱) دیدن ملائکه برای بنی آدم امکان پذیر است، و دیدن ملائکه برای مؤمنین جهت رحمت به آنها، و برای کفار جهت عذاب آنها است، و دیدن ملائکه برای مسلمان وقتی میسر است که با صلاح و تقوی باشد، و به صوت خاصی و اخلاص خاصی قرآن بخواند، و آنچه که برای اسید بن حضیرس حاصل شد، سه سبب داشت که عبارتاند از: قراءت خاص، از سورۀ خاص، و به صفت خاص، و البته این طور نیست که برای هر قاری قرآنی در وقت قرآن خواندنش ملائکه حاضر شوند، و حتی اگر حاضر شوند، بتواند ملائکه و یا آثار و علائم ملائکه را ببیند، چنانچه مانعی هم از دیدن آنها، و یا از دیدن آثار آنها وجود ندارد.
۲) یکی از تفاسیر این آیه کریمه که: ﴿إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ كَانَ مَشۡهُودٗا﴾ این است که: در وقت قرآن خواندن در فجر فرشتهها حاضر میشوند، و البته با شرائط خاص آن، وگر چه این طور نیست که برای هر کسی که در این وقت در نماز و یا در غیر نماز قرآن بخواند، فرشتهها حاضر شوند، و یا اگر حاضر شوند، بتواند آنها را ببیند، و حتی اسید بن حضیرس آثار و علائم فرشتهها را دیده بود نه خود آنها را، و کسان دیگری بوده و هستند که در وقت قرآن خواندن فجر، آثار فرشتگان را در نزد خود احساس کردهاند، و الله تعالی أعلم.